چه غمگين است
تصور اينكه
گوساله راهي جز گاو شدن ندارد











+




م ـ ن
بي محابا مي چسبد به هم بي آنكه چيزي بخواهد اثباتش كند. مي گويم اين من همين من است. دو حرف پشت سر هم در ساده ترين شكل. يك بخش دارد. اما او كه آغار مي كند منِ خود را با ضمايم بي شمار كه من اين گونه ام. ضميمه مي كند مدرك زبانش را و رشته ي تخصيلي اش را به من. بلند فرياد مي كند كه دانشجوي كارشناسي ارشد است. و وزنش بسيار متناسب( دليلش هم رژيم غذايي كه مادرش از دكتري بسيار معروف گرفته است.) مي خواهد با زباني روشن تر بگويد كه دور كمرش براي سكس بسيار عالي ست و سينه هايي كه به زور سينه بند فرانسوي اش استوار شده اند متناسب است براي گاز زدنهاي پي در پي. مي خندم. به خاطر مي آورم كه اگر اجناس فروشگاه ها هم زبان داشتند نمي توانستند به اين خوبي خود را در معرض فروش گذارند. او ، همان من ضميمه دار، با ارتقاي خود مي خواهد مشتري بهتري جذب كند. مشتري كه نامش را به شوهر تغيير داده است. شوهري متناسب با شرايط ش.خدايش به او وعده داده شوهري بسيار خوب و برازنده به سراغش مي آيد.( به سند اشعار حافظ و باقي مانده هاي قهوه) نگاهي به من مي كند و منتظر مي ماند كه خود را ضميمه كنم. اما من تنها از دو حرف پشت سر هم تشكيل شده ام. اما من نه ديگر من حتي اين من هم نيستم من تنها مي توانم م - ن باشم.
زي با يي كه او خود را تصور مي كند. من اما ناسپاسي بنده اي كه خدايش را انكار مي كند.
من در ساده ترين شكل ممكن از پيوسن دو حرف پشت سر هم در مجموعه ي حروف الفبا. گفتم از ت تا و نزديك تر است تا ا تا و. من كه مي شكفد در نگاه غريبه اي كه عادت دارد تو خطابم كنم. تو در فاصله بين من و او جاي دارد. تو شخصيتي است كه هيچ ربطي به من ندارد و اما او به شدت تو را به من مي چسباند. اين م ـ‌ن هم كه تازه از زير بار من متصل خلاصي پيدا كرده نمي خواهد تو را پذيرا باشد. تو كه هيچ شباهتي به م - ن ندارد مي جنگد.