چه غمگين است
تصور اينكه
گوساله راهي جز گاو شدن ندارد











+

ميم عزيزم سلام
حالم خوبست. خوب خوب. و با تمام چيزاهايي كه تو در اين سالها برايم گذاشتي زندگي مي كنم. با تمام رنجها و شادي هايي كه ميراث تو بود. خواستم وارث خوبي باشم . از خدايت كه گاهي خداي من بود خواستم لايق ميراث تو باشم. نمي دانم لياقتش را برايم ارزاني داشت يا نه. اما مي خواهم بداني كه تمام توانم را گذاشتم تا تو آرام بگيري . جنيني كه از تو بار گرفته بود به دنيا آمد. ديگر نه نيازي به من دارد نه نيازي به تو. بايد رهايش كنم. او مي تواند بازمانده ي خوبي باشد. حالا وجدانم راحت است. زماني فكر مي كردم سكوت تو مي خواهد يادآور اين باشد كه من سخن بگويم. فكر مي كردم سكوت كردي تا بشنوي تمام حرفهايي كه غذاي جنينت بود. يكبار گفتي دوست نداري اين جنين درون رحم ت بارور شود و من قبول كردم كه در رحم نداشته ام بزرگش كنم. تو خود را از درد لگدهايي محروم كردي كه هيچگاه فراموش نمي شوند. تهوعي كه لذت را به همراه دارد. تو سكوت كردي. حالا فكر مي كنم و مي بينم كه مي خواهم كنار سكوتت سكوت كنم. حالا براي يك بار هم كه شده مي خواهم آزاد باشم . ديگر هم فكر نكنم كه ديگران را چه مي شود. به خودم حق مي دهم كه انقدر خودخواه باشم. تنها چيزي كه حالا مي تواند آرامم كند آرامشي ست ابدي. سكوتي كه انتها نداشته باشد. خوابي كه بيداري نحواهد. مسكني كه اثرش از بين نرود. جايي مي خواهم كه تنها به اندازه ي خودم باشد. تو به جاي من از آناني كه آزارشان دادم معذرت بخواه. فكر كنم اين كوچكترين كاريست كه مي تواني برايم انجام دهي شايد هم بزرگترين كار. زيرا زماني كه خود تسلي مي خواهي بايد تسلي خواه ديگران باشي . آرام باش و خوب كه اين دو تنها آرزويي است كه هميشه داشته ام .
خداحافظ