چه غمگين است
تصور اينكه
گوساله راهي جز گاو شدن ندارد











+

گفتگوي آزاد 1
ـ برف داره مياد؟
- نه
ـ پس بارونه؟
- نه
ـ پس صداي چيه كه داره آسمونو خيس مي كنه
ـ چشماي يه آدمه كه داره جيغ مي زنه
ـ تو اون آدم ميشناسي
- نه ، فقط مي دونم لباسش چه رنگيه
ـ خب لباسش چه رنگيه
- همون رنگي كه خيلي دوسش داره
ـ تو از كجا مي دوني
ـ آخه تنها آدمايي كه از جيغ چشماشون آسمون خيس ميشه لباسي مي پوشن كه رنگش خيلي دوست دارن
ـ تو عاشق رنگ لباستي
ـ نه
ـ پس چرا مي پوشيش؟
ـ چون عرفه
ـ عرف يعني چي؟
ـ يعني اين كه هر كي هر چيزي رو كه همه دوست دارن بپوشه
ـ يعني همه رنگ لباس تورو دوست دارن؟
ـ اگه بطور تك تك بگي نه ولي بطور جمع آره
ـ من باز نمي فهمم. همه دوست دارن يا نه بالاخره؟
ـ ممكنه هيچ كس دوست نداشته باشه ولي همه دوست دارن
ـ من كه نفهميدم
ـ خوبه
ـ چرا خوبه؟
ـ چون اگه تو بفهمي من ديگه روشنفكر نيستم
ـ چه ربطي داره؟
ـ آخه روشنفكرا بايد يه چيزايي بفهمند كه ديگرون از دركش عاجزند
ـ پس بخاطر همين پيچيده حرف مي زنن
ـ هم آره هم نه
ـ ...
ـ آخه اين فقط يه دليلشه .دليل ديگه ش اينه كه اونا با پيچيده حرف زدن يه ديوار محكم مي سازند براي دفاع از خودشون. با اين كار هر كي هر برداشتي كه دوست داره ميتونه از حرفاشون بكنه. مثل حافظ يا نيچه
ـ مگه حافظ روشنفكر بوده ، من تا حالا فكر مي كردم شاعر بوده.
ـ حافظ رند بوده
ـ رند همون روشنفكر
ـ شايد ... شايدم نه... يه بار يه چيزايي درباره ي معماي حافظ خوندم كه داريوش آشوري نوشته بود
ـ داريوش آشوري هم يه روشنفكره؟
ـ فكر كنم
- يعني يه روشنفكر گفته حافظ يه روشنفكر بوده
ـ نه گفته رند بوده
ـ خب رند يعني چي؟
ـ يعني ... يعني ... چقدر چشمات قشنگ شده
ـ راست مي گي؟
ـ دروغ ندارم كه بگم
ـ لباس تو هم خيلي بهت مياد
ـ رنگش دوست داري؟
ـ آره