چه غمگين است
تصور اينكه
گوساله راهي جز گاو شدن ندارد











+



می خواهم توی چشم هایت زل بزنم و باورنکردنی ترین دروغ ها را بگویم. آن وقت تو می نشینی و روزها معمای ارتباطات اطرافت را حل می کنی. من هم تمرین تقویت حافظه می کنم. می خواهم مهربانی های بی خلوصم را به نام تو کنم و یکدفعه بروم. آن وقت تو هر صبح تا شب راه مکتب خانه واسوخت را می دوی و شب تا صبح قدم زنان عاشقانه برمی گردی. من هم دست هایم را کرم می زنم که برای دست های بعدی نرم بماند. می خواهم ریا کنم، فکر کنی چقدر خوبم، وقتش که بشود جاخالی بدهم و تو فکر کنی چقدر از جفای روزگار خسته ای. من هم فکر کنم که به هیچ کس جز خودم نباید جواب پس بدهم. می خواهم عاشق کسی بشوم که معشوقش روزی عاشق تو بوده و تو ایثار کنی که "من پرواز تو را دوست دارم، با هر که دوست داری پرواز کن" و بعد برای همه خوبی هایت اسفند دود کنی. من هم فکر کنم چقدر زندگی ام پر از ماجراست. می خواهم درکت نکنم. می خواهم برایت ارزش قائل نشوم. می خواهم فتنه کنم. کسی چه می داند من دارم صواب می کنم. کسی چه می داند من دارم به همه زندگی می بخشم. کسی چه می داند من خدا شده ام. کسی چه می داند من هم دارم برای همه خوبی هایم اسفند دود می کنم. فقط رنگ و بویش فرق دارد.

1 Comments:

Blogger Unknown said...

:) ممنون از کامنتت...
من سه سال آرشیوم رو پاک کرده م... تو از کجا پیدا کردی اون آهنگ رو؟
{البته یادم نمیاد هم که کی گذاشته بودم...}
در ضمن اون سازدهنی نبود... فلوت بود!

۱۰:۲۴ بعدازظهر, آذر ۱۸, ۱۳۸۳  

ارسال یک نظر

<< Home