چه غمگين است
تصور اينكه
گوساله راهي جز گاو شدن ندارد











+

تا حالا از خود پرسيدي چرا انسانهايي كه سقوط را براي كشتن خويش انتخاب مي كنند عينكهايشان را بر مي دارند؟
بيچاره ي عزيز من ، كه هر روز براي كشتن خويش راهي مي جويي. بيخودي دست و پا نزن. دريا امانت دار خوبيست چوبهاي شكسته ساحل نشينان هميشگي اند. دريا تكه چوبهاي شكسته را به ساحل مي آورد. تنها گنجها مهمان دريانند. ناراحت نباش مرگ قبل از آنكه صدايش كني سراغت را مي گيرد. پس عجله براي چيست. چيزي جز ترحم. آيا انساني كه به خودكشي مي انديشد و اين انديشه اش را با خود به همه جا مي برد شديدا نيازمند زندگي نيست و ترحم را گدايي نمي كند . مي تواني ادعا كني كه زيستن برايت بي معني ست، وقتي هر لحظه به پايان دادنش فكر مي كني ؟ وقتي تمام حرفهايت به دور دايره ي كوچك بودن يا نبودن مي چرخد. كسي را مي شناسي كه تمام لحظات درباره چيزي كه هيچ اهميتي برايش ندارد حرف بزند. سرت بالا بگير تو تنها نيستي انسانها محتاجان هميشگي ترحمند. درون تمام حرفهايشان ترحم موج مي زند. حتي در عشقشان به دنبال جلب ترحمند. هميشه دوست دارند در عشقشان شكست بخورند تا ساعتها درباره اش با تو حرف بزنند و از ظلمي كه در حقشان شده بگريند ، بگويند. و گاهي هم دنبال آدمي اند تا ترحمشان را خرج كنند. كافي ست كودك يتيمي را در پرورشگاه ببينند اشك از چشمان پاكشان مي ريزد دستهايشان را بر سرش مي كشند تا گناهان خويش را كم كنند. تا هر كجا نشستند صدايشان را غمگين كنند تا بعد از جلب نظر تمام حضار صداقت پيامبر گونه شان را نشان دهند.(( پرورشگاه ... را مي شناسي. جاي بزرگي ست....{ اين سه نقطه چند دقيقه طول مي كشد} بچه هاي مردم دارند آنجا مي پوسند ...{اين سه نقطه نيز چند دقيقه طول مي كشد} راستش گفتن نداره ولي قيم چندتاشون شدم)). و تو به اين مي انديشي كه زميني كه به اسم باغ خريده بود چگونه ساخت و درختانش را چه راحت قطع كرد.
اي برادر تو هم از همين مردمي و دردت هم طلب ترحمي ست. بيخودي خودت را خسته مكن.